پری ها ، دلنوشته های یک دختر

پری ها ، دلنوشته های یک دختر
دلنوشته هایی برای زنان و دختران ، اشعار عاشقانه و مطالبی برای دختران 
نويسندگان

داشتم طبق معمول تلاش میکردم که مطلب بنویسنم ولی متاسفانه باز هم دچار قحطی شدم. اصلا قطحی چیه انگار دزد بهم زده و هر چی داشتم و نداشتم برده . طرفای ظهر با استاد زاویه دید صحبت میکردم گفت که وقتایی هم که حالت خوب نیست بنویس بهش گفتم مشکل من اینه اون وقتایی که حالم خوب نیست اونقدر وسواسی می شم که نمی تونم چیزی بنویسم چون کافیه چند خط بنویستم یهو میگم این چیه نوشتی واقعا که اخه ادم اینطوری مطلب می نویسه ؟ اونقدربه این حرفها ادامه میدم که به ناچار همون چند خط و پاکش میکنم .

خلاصه که سرم بدجور شلوغ بود نشد با استاد گرام صحبت و ادامه بدم ولی توی صحبتهاش گفت که از بس خونه مونده حس زندانی بهش دست داده توی دلم گفتم خوش به حالش حداقل خونه که باشی به کارای عقب افتاده می تونی برسی من که کلی کار دارم ولی وقت نمیکنم بهشون رسیدگی کنم . خلاصه که ما باید هر روز بیاییم سرکار و با کرونا بجنگیم و استاد زاویه دید و همکاراشون در خانه با کرونا می جنگن.

به این واکسن کرونا هم حالا حالا نمیشه امید داشت . به قولی اگه به دست ما برسه بعد از سالی... معلوم نیست که قاچاق بشه برای جاهای دیگه . اصلا به دست ما می رسه ؟ نمی دونم والا ...

دلم لک زده برای قدم زدن توی خیابون ، رفتن به رستوران ، کافی شاپ، فروشگاه ، خرید کردن ، مسافرت رفتن و بغل کردن دوستام. یادمه همه اینها رو قبلا توی یه مطلب دیگه نوشتم ولی همین چیزهای ساده و پیش پا افتاده که تا پارسال خنده دار می اومد در موردشون حرف بزنیم الان شده امال و آروزهامون . حتی اتوبوس و مترو سوار شدن الان برام لذت بخشه دیگه جمعیت زیاد اذیتم نمیکنه بلکه تازه خوشم هم میاد. دست فروشهای توی مترو که از شیرمرغ تا جون آدمیزاد می فروشن قبلنا هیچی ازشون نمی خریدم ولی اگر الان سوار مترو

بشم و یکی شونو ببینم حتما ازشون خرید میکنم. حتی اون بچه های کوچیکی که فال یا گل می فروشن . دلم زیارت امام زاده صالح می خواد توی حیاطش بشینم و دم غروب صدای نقاره گوش کنم . دلم بازار تجریش میخواد که توی خیابونهای تنگش که پر از مغازه های رنگ و وارنگ هست قدم بزنم و به اطراف نگاه کنم . یادش بخیر یک بار با دوستام رفتیم امام زاده صالح چادر سرمون کردیم و چقدر خندیدیم.جلوی درب ورودی یه خانمی که خبرنگار بود ازمون عکس گرفت و بعد برامون ایمیل کرد یه بارم با مادرم رفتیم نذری نون پینر درست کرده بودم رفتیم هم نذری پخش کردیم هم زیارت

یادآوری این خاطرات قبلنا برام عادی بودن ولی  الان چقدر دوست داشتنی و دست نیافتنی شدن

الان ارزومه با مادرم برم زیارت امام زاده صالح، برم مسافرت

آرزومه با مترو برم بازار تهران

آرزومه با دوستام بدون ترس بریم کافه بشینیم و بگیم و بخندیم

چه آروزهایی که تا سال پیش اینقدر دور نبودن...

 



نظرات شما عزیزان:

نام :
آدرس ایمیل:
وب سایت/بلاگ :
متن پیام:
:) :( ;) :D
;)) :X :? :P
:* =(( :O };-
:B /:) =DD :S
-) :-(( :-| :-))
نظر خصوصی

 کد را وارد نمایید:

 

 

 

عکس شما

آپلود عکس دلخواه:






برچسب‌ها: کرونا آرزو امام زاده صالح تجریشو مترو
[ چهار شنبه 19 آذر 1399 ] [ ] [ پری ها ]
.: Weblog Themes By موفقیت , انگیزه و علاقه در کسب درآمد :.

درباره وبلاگ

به وبلاگ پری ها، ویژه دختران و زنان ایران زمین خوش آمدید
لینک های مفید
امکانات وب

آمار وب سایت:  

بازدید امروز : 11
بازدید دیروز : 0
بازدید هفته : 22
بازدید ماه : 151
بازدید کل : 8041
تعداد مطالب : 116
تعداد نظرات : 43
تعداد آنلاین : 1